((جناب حاج آقاى ناجى )) در اصفهان فرمودند: یک روز صبح زود خادم آخوند کاشی به حمام مى رود و مى بیند آخوند در حمام قدیم توى خزینه است ، جلو مى رود و سلام مى کند. آخوند مى گوید: سلام و زهر مار فلان فلان شده . کى گفته تو اینجا بیایى و شروع به ناسزا گفتن…
بیشتر »