ابوالحسنین:

ما مالک خودمان هم نیستیم?

 

 آل عمران آية 26

 

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيم

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 26 بگو: «بارالها! مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت می‌بخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را می‌گیری؛ هر کس را بخواهی، عزت می‌دهی؛ و هر که را بخواهی خوار می‌کنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری.

 

?اعضای بدن ما ظاهرا در اختیار ماست ولی در اصل ما در اختیار اعضای بدنمان هستیم

 

?آیا چشمم هر کجا که من بخواهم نگاه میکنه یا اینکه هر کجا که خودش بخواهد نگاه میکنه

 

?داخل خیابانها چقدر من مالک چشمم هستم و میتوانم فرمان بدهم که نگاه نکند و چشمم هم از من فرمان میبرد?

 

?چقدر شده ما گفتیم اعصابم خورد شده بود اون حرف را زدم یعنی من مالک اعصابم نیستم 

چقدر با زبان حرفی را زدم که نمیبایستی بزنم و بعدش پیشمان شدم این یعنی اینکه من هنوز مالک اعضای بدنم نیستم 

 

?صحبت ذهن و خیال و….را نمیکنم اونا که اوضاعشان داغونه?

 

✅?حکومتی که خداوند بخواهد بدهد،به کسانی میدهد که قبلش مالک خودشان شده باشند حالا فرقی نمیکند آن شخص داخل روستا باشد یا ته چاه مهم این است که شخص صاحب و مالک خودش باشد چنین حکومتی که از طرف خداوند اعطاء بشود اصلا طرف به ذلت نمی‌کشاند

 

شما استقبال امام رحمه الله علیه و بدرقه امام را نگاه بکنید و آن را با سایر حکومتها چه پهلوی و چه غیره مقایسه بفرمایید

 

#بِیَدِکَ الخَیر اِنَّکَ عَلی کُلِّ شئ قَدیر

 

? توحید در دعا وعبادت یک ضرورت است .

 

?آنچه از اوست ،چه دادن ها و گرفتن ها ،همه #خیر است ،گرچه در قضاوت های عجولانه ی ما فلسفه ی آن را ندانیم .

 


موضوعات: مادر, مالک
   شنبه 5 مهر 1399نظر دهید »

✿‍✵✨??<❈﷽❈>??✨✵✿‍

 

هـر شــ?ــب

??داستــــان‌هـــای

                   پنـــــدآمــــــوز??

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد

در اولین مصاحبه پذیرفته شد و می‌بایست رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام دهد

 

رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت‌های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهش‌های پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد

 

رئیس پرسید: آیا هیچ‌گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟

 

جوان پاسخ داد: «هیچ»

 

رئیس پرسید: آیا پدرتان بود که شهریه‌های مدرسه شما را پرداخت کرد؟

 

جوان پاسخ داد: پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه‌های مدرسه ام را پرداخت می‌کرد

 

رئیس پرسید: مادرتان کجا کار می‌کرد؟

جوان پاسخ داد: مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می‌کرد

 

رئیس از جوان درخواست کرد تا دست‌هایش را نشان دهد، جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد

 

رئیس پرسید: آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت‌ها به مادرتان کمک کرده‌اید؟

 

جوان پاسخ داد: هرگز

مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم بعلاوه مادرم می‌تواند سریع تر از من رخت بشوید

 

رئیس گفت: درخواستی دارم

وقتی امروز برگشتید بروید و دست‌های مادرتان را تمیز کنید و سپس فردا صبح پیش من بیائید

 

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است

 

وقتی که برگشت با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دست‌های او را تمیز کند

 

مادرش احساس عجیبی می‌کرد

شادی اما همراه با احساس خوب و بد

او دست‌هایش را به مرد جوان نشان داد

جوان دست‌های مادرش را به آرامی تمیز کرد

همانطور که آن کار را انجام می‌داد

اشکهایش سرازیر شد

 

اولین بار بود که او متوجه شد که دست‌های مادرش خیلی چروکیده شده و اینکه کبودی‌های بسیار زیادی در پوست دست‌هایش است

بعضی کبودی‌ها خیلی دردناک بود که مادرش می‌لرزید وقتی که دست‌هایش با آب تمیز می‌شد

 

این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست‌هاست که هر روز رخت‌ها را می‌شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند

کبودی‌های دست‌های مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده‌اش پرداخت کند

 

بعد از اتمام تمیز کردن دست‌های مادرش

جوان همه رخت‌های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست

 

آن شب مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند، صبح روز بعد جوان به دفتر رئیس شرکت رفت

 

رئیس متوجه اشک‌های توی چشم‌های جوان شد، پرسید: آیا می‌توانید به من بگوئید دیروز در خانه‌تان چه کاری انجام داده‌اید و چه چیزی یاد گرفتید؟

 

جوان پاسخ داد: دست‌های مادرم را تمیز کردم و شستشوی همه باقیمانده رخت‌ها را نیز تمام کردم

 

رئیس پرسید:

لطفاً احساس‌تان را به من بگوئید

 

جوان گفت: اکنون می‌دانم که قدردانی چیست، بدون مادرم من موفق امروز وجود نداشت

از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم

فقط اینک می‌فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود

به نتیجه رسیده‌ام که اهمیت و ارزش

روابط خانوادگی را درک کنم

 

رئیس شرکت گفت: این چیزیست که دنبالش می‌گشتم که مدیرم شود

می‌خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد

شما استخدام شدید

 

بعدها این شخص جوان خیلی سخت کار می‌کرد و احترام زیردستانش را بدست آورد

هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می‌کرد عملکرد شرکت به طور فوق‌العاده ای بهبود یافت

 

کسی که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده‌اند «ذهنیت مقرری» را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می‌داند

او از زحمات والدین خود بی‌خبر است

 

وقتی که کار را شروع می‌کند می‌پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد

زمانی که مدیر می‌شود هر گز زحمات کارمندانش را نمی‌فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می‌کند

برای این جور شخصی که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد ممکن است یک مدتی مؤفق باشد اما عاقبت احساس کامیابی نمی‌کند!

 

 

           


موضوعات: بهترین نقاش, مادر
   چهارشنبه 2 مهر 1399نظر دهید »
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
موضوعات