✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

مرحوم حاج شيخ رمضان على قوچانى از علماى معروف و ائمه جماعت، موصوف به زهد و ورع و تقواى مسجد گوهرشاد بودند

 

ايشان بيمار و مشرف به مرگ شدند و اقوام و ارحام و دوستان آمده بودن كه او را تشييع كنند،

ناگهان مشاهده كردند كه ايشان حركت كرده و بار ديگر چشم به جهان گشود و با صداى ضعيف همه را دور خود فراخوانده و گفت:

بيائيد برايتان روضه بخوانم!

همه تعجب كردند چون ايشان منبرى و روضه‌خوان نبودند!

 

فرمودند: الان صحراى محشر را ديدم و هاتف به صداى بلند اعلام كرد كه حاج شيخ رمضان على قوچانى اهل بهشت است به سوى بهشت برود

 

پس من درى ديدم به سوى بهشت باز است و جماعتى بسيار در صف طولانى ايستاده كه به نوبت بروند

گفتند اين صف علما می‌باشد

 

من در اواخر صف بودم تا نوبت به من برسد هلاک می‌شوم به عقب نگاه كردم و در ديگرى را ديدم به سوى بهشت باز است ولى اين در خلوت است

 

با خود گفتم: من كه اهل بهشتم

از اين در نشد از آن در می‌روم

پس به سوى آن در آمدم نزدیک شدم، ديدم دربان جلوى من را گرفت و گفت: نمی‌شود!

اين در مخصوص اهل منبر و روضه‌خوان‌های حضرت حسين علیه‌السلام است

تو كه روضه‌خوان نيستى!

 

پس متحير بودم، ديدم حاج ميرزا عربى خوان، معروف به ناظم، سوار اسب از بهشت بيرون آمد رفتم جلو سلام كردم گفتم:

من را کمک كن و به بهشت ببر

 

گفت: نمی‌توانم چون اين در مخصوص روضه‌خوان هاست

اصرار كردم گفت: یک راه دارد من از اسب پياده می‌شوم و می‌نشينم و تو روضه بخوان و من مستمع می‌شوم و شايد بتوان به اين وسيله تو را ببرم

آنگاه پياده شد و نشست و من براى او روضه خواندم پس براى شما هم روضه می‌خوانم

سپس بعد از چند كلمه روضه خواندن از دنيا رفت.

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                     


موضوعات: مردخدا, بهشت
   شنبه 22 شهریور 1399نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

??حضرت آیت الله بروجردی می‌فرمودند:

 

در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مأیوس شدند

 

تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دسته‌جات عزاداری به منزل ما می‌آمدند نشسته بودم اشک می‌ریختم

 

درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود

در همان حال گویا به من الهام شد از آن گِل‌هایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم

مقداری گِل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم

 

فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه به کلی کسالت آن رفع شد

 

بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم

 

در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی‌شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می‌گفتند:

به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.

 

 

?مردان علم در میدان عمل، جلد۱

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                     


موضوعات: مشکی پوش, مردخدا
   چهارشنبه 19 شهریور 1399نظر دهید »
شهریور 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            
جستجو
موضوعات
 
مداحی های محرم