​❥دِلْـــــدٰادِه❥:

°•|🌿🌹

#شهید_امنیت

#فرمانده

#شهید_مرتضی_ابراهیمی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

💢 #قصه_شهادت
🔺فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود…
 ◽️ #شهید_ابراهیمی می‌گفت باید مردم معترض بی‌گناه را از این صف جدا کرد، بدون سلاح، تأکید می‌کنم بدون سلاح بین جمع رفت.
◽️همین که می‌خواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصره‌اش می‌کنند، یک نفر تیر به پهلویش می‌زند. بعد چاقو به قلبش می‌زنند، وقتی خونین روی زمین می‌افتد و بی‌حال می‌شود یک نفر چاقو را توی سرش فرو می‌کند.
◽️آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار می‌کرد. فرماندهی که سربازِ سربازهایش بود. خودش جنوب شهری بود، شهریار زندگی می‌کرد. 
◽️زندگی ساده‌ای داشت، تغییرات قیمت و تورم را با پوست و گوشت و استخوان حس می‌کرد.
◽️اصلا آن روز به‌ خاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانه‌ترین شکل او را به #شهادت رساندند. می‌ترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آنها لو بروند، تنها بمانند.
#شهادتت_مبارک_فرمانده

    🆔


موضوعات: حکمت
   پنجشنبه 30 آبان 1398نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

در نزدیکی‌های تهران حوالی دولت آباد و میدان خراسان یک گاریچی بود بنام قاسم که کارش فروش جگر بود و به همین دلیل معروف شده بود به قاسم جیگرکی

 

قاسم جیگرکی شرور بود، اهل دعوا و چاقوکشی و گاهی اوقات هم پیک مشروبی می‌زد

 

اما هر سال چند روز قبل از محرم که می‌شد، 

دست و دهانش رو آب می‌کشید و تو مجلس امام حسین علیه‌السلام خدمت می‌کرد

 

اوایل جمعیت زیادی در این هیئت حضور داشتند، کم کم از تعداد سینه زن‌ها کاسته شد تا اینکه مسئولین هیئت متوجه شدند که مطلبی باید رخ داده باشه که این مقدار کاهش سینه‌زن رخ داده است

 

پیگیری‌های مسئولین نشان داد که حضور آدم شروری مثل قاسم جیگرکی آن هم به عنوان جلودار و عَلَم کش باعث شده تا مردم میل و رغبتشان را به این هیئت از دست بدهند

 

بنابراین قرار گذاشتند که به قاسم اعلام کنند که امسال به هیئت نیاید

 

بزرگ هیئت که پیرمرد با صفایی بود با شش نفر از هیئتی‌ها رفتند منزل قاسم جیگرکی

 

آن پیرمرد شروع به سخن کرد که قاسم

آیا امام حسین علیه‌السلام را دوست داری؟

قاسم زد زیر گریه و گفت بعد یه عمر نوکری، امام حسین علیه‌السلام رو دوست دارم!!؟ 

خودم و زن و بچه‌هام به فدایش

 

مجدداً سوال کردند که قاسم هر کاری از دستت بر بیاید برای امام حسین علیه‌السلام انجام می‌دهی؟ 

گفت بله هر کاری که رو زمین مونده باشه را از شعف دل انجام می‌دهم

از توالت شستن تا پرچم زدن و حتی چون بدن قوی داشت علم مسجد را او بدوش می‌کشید

هر کاری که بتونم انجام می‌دهم و به آن هم افتخار می‌کنم

 

گفتند قاسم دوست داری هیئت اربابت

کوچیک باشه یا بزرگ!!!؟

گفت بزرگ …

امام حسین علیه‌السلام عظمت دارد

هیئت او هم باید عظمت داشته باشد

 

سؤال کردند که قاسم اگر کسی باعث بشود که هیئت امام حسین علیه‌السلام کوچک بشود وظیفه‌اش چیست؟ 

 

قاسم شک کرد و پرسید یعنی چه؟ 

گفتند یعنی مردم به هیئت نیایند به خاطر یک نفر

قاسم گفت خب آن یک نفر نیاید تا مردم بیایند

 

گفتند راستش ما آمده‌ایم که بگوئیم

امسال شما به حسینیه نیایی!

قاسم گفت باشه من نمیام و شما هم سلام من را به مردم برسانید و بگوئید قاسم نمیاد تا شما تشریف بیاورید

 

شب اول محرم همسر و فرزندانش گفتند

بابا نمیای هیئت!؟ 

 

قاسم گفت چرا شما بروید من هم خواهم آمد

اجازه نداد خانواده متوجه بشوند

رفت چند تکه پارچه مشکی پیدا کرد و رفت زیرزمین خانه را مشکی زد

گفت یا امام حسین من را از حسینیه بیرون کردند، به من گفتند که دیگر نیا، من هم یه حسینیه برای خودم درست کردم

 

اینجا کسی نیست که من را بیرون کنه

زنجبرهایش را برداشت، هر چه شعر بلد بود می‌خواند و عزاداری می‌کرد

 

این ادامه یافت تا صبح روز پنجم

صبح روز پنجم یکی از اون هفت نفر با چشم گریان به درب خانه دوستش رفت و متوجه شد که او هم گریان است جویا شد دید دقیقاً همان خوابی که او دیده، دوستش هم دیده است

درب منزل سوم و چهارم و … هفتم همه در آن شب یک خواب را دیده بودند!

 

هر هفت نفر را امام حسین علیه‌السلام توبیخ کرده بودند که شما چکاره بودید که به کسی بگوئید بیا و به دیگری بگوئید نیاید؟ 

 

من که فقط امام بنده‌های خوب نیستم

امام گنهکاران هم هستم

بروید از او عذرخواهی کنید

چرا دل قاسم را شکستید؟

چرا در پیشگاه همسر و فرزندانش کوچکش کردید؟

همگی با هم به در خانه قاسم آمدند

و دیدند که درب باز است

درب زدند، یکی از فرزندان قاسم آمد

دیدند در حال گریه است

گفتند چرا گریه می‌کنی گفت بیائید پدرم داره خودش را می‌زنه، پدر داره گریه می‌کنه

دویدند، دیدند قاسم آنقدر این سر را

به دیوار زده که این سر خون آلود شده

گفتند چه شده؟

گفت من هم خواب امام حسین را دیدم

آقا فرمود بخاطر من ببخش اینها را

ولی قاسم تو که ما را دوست داری

تو که دو ماه عزاداری می‌کنی

چرا شرارت می‌کنی؟

چرا شراب‌خواری می‌کنی؟

چرا آبروی من را می‌بری؟

 

قاسم می‌گوید به آقا گفتم:

من نمی‌دانستم که آبروریز شما هستم

حالا که اینطور شد میخوام روز عاشورا بمیرم برات

ظهر عاشورا نشده بود دیدن بچه‌های قاسم دارن فریاد میزنن

آی مردم ما یتیم شدیم

مردم اومدن جنازه قاسم رو گلبارون کردن

 

 

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که دوست خود روش بنده پروری داند

 

 

‌‌─┅─═इई???ईइ═─┅─

☑️

               

   شنبه 15 شهریور 1399نظر دهید »

⭕️حادثه عظیم عاشورا از دو جهت قابل تامّل و تدّبر است،

 

?? جهت اوّل، درسهاى عاشوراست. عاشوراپیامها و درسهایى دارد. عاشورا درس مى دهد که براى حفظ دین، باید فداکارى کرد. درس مى دهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس مى دهد که در میدان نبرد حقّ و باطل ، کوچک وبزرگ ، زن ومرد ، پیر و جوان ، امام و رعیّت و … با هم در یک صف قرار مى گیرند. درس مى دهد که جبهه دشمن با همه تواناییهاى ظاهرى، بسیار آسیب پذیر است. (همچنان که جبهه بنى امیه، به وسیله کاروان اسیران عاشورا در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید، و بالأخره هم این ماجرا، به فناى جبهه سفیانى منتهى شد.) درس مى دهد که در ماجراى دفاع از دین، از همه چیزبیشتر، براى انسان، بصیرت لازم است. بى بصیرتها فریب مى خورند. بى بصیرتهادرجبهه باطل قرار مى گیرند؛ بدون این که خود بدانند. همچنان که در جبهه ابن زیاد، کسانى بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بى بصیرتها بودند.اینها درسهاى عاشوراست.

 

??جهت دوم «عبرتهاى عاشورا»ست. غیراز درس، عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنى چه، عبرت بگیرد؟ یعنى خود رابا آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مى کند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ 

 

??این را مى گویند «عبرت». اوّلین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجّه مى کند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات اللَّه و سلامه علیه، جامعه اسلامى به آن حدّى رسید که کسى مثل امام حسین علیه السّلام، ناچار شد براى نجات جامعه اسلامى، چنین فداکارى (عظیمی) بکند؟ …

 

??ما امروز یک جامعه اسلامى هستیم. باید ببینیم آن جامعه اسلامى، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه الصّلاة و السّلام، در همان شهرى که او حکومت مى کرد، سرهاى پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟!

 

? ( بیانات حضرت آیت الله امام خامنه ای (حفظه الله) در22 تیرماه سال 1371)

 

? #محرم 

? #عاشورا

 

? ظهور بسیار نزدیک است

 

   جمعه 14 شهریور 1399نظر دهید »

Hagh:

 

 

?هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام…

 

?از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام… امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:

 

1⃣.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند.

 

2⃣.سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت.

 

3⃣.زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.

 

4⃣.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»

 

5⃣ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و …) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید.

 

6⃣.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.

 

7⃣.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم…

 

?برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی

#ما_ملت_امام_حسینیم 

#محرم 

 

 

   جمعه 14 شهریور 1399نظر دهید »

گناه زَهر است ..

 

جوانی از آیت الله بهجت ره ذکری خواست ، ایشان فرمودند : «هیچ ذکری بالاتر و مهم تر از عزم پیوسته و همیشگی بر ترک گناه نیست» ، یعنی تصمیم داشته باشی اگر خداوند صد سال هم عمر به تو داد ، حتی یک گناه نکنی ؛ همچنان که اگر صد سال عمر کنی ، حاضر نخواهی شد یک بار به اندازه ی تَهِ استکانی زهر بنوشی . حقیقت و واقع گناه هم ‌، زَهر و سَمّ است .

 

منبع : نفس مطمئنّه ، ص ۲۴

@behjat135

   جمعه 14 شهریور 1399نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

ﺍﺯ ﺗﻞ ﺯﯾﻨﺒﯿﻪ کﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍء علیه‌السلام ﻣﯽﺷﻮﯼ

ﺍﻭﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺒﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﮐﻨﯽ

 

ﺍﻣﺎ #ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢﻣﺠﺎﺏ ﮐﻴﺴﺖ!؟

 

ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ، ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ شب‌های ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ‏ﺑﻪ ﻧﻮﺑﺖ‏ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه‌ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﯽﺑﺮﺩ

ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯽﺷﺪ

 

ﯾﮏ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ که ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ

ﺩﺭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺷﺪﻩ که ﻫﻔﺘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻣﻮﻻ ﻭ ﺁﻗﺎﻳﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه‌ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺒﺮ

 

ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ که ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﮐﻤﺮ ﺭﻧﺞ می‌برد ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺣﺮﻡ می‌شود ﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺠﻮﺍﯼ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ می‌شود که

ﺁﻗﺎ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ!؟

ﺁﯾﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮔﻮشه‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺎﺕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ؟

ﺁﯾﺎ …!!!؟؟

 

ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﯿﺰ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍﺯ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ که

ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﺯﺣﻤﺖ

ﻭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ ﻣﺎﺩﺭ

 

ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺷﺪﻩ

ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻀﺠﻊ ﺷﺮﯾﻒ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ

ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻬﻤﺎ ﻣﯽﮔﻮید:

#ﺍﻟﺴﻼﻡﻋﻠﯿﮏﯾﺎﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ?

 

ﺍﻣﺎ همهٔ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ که ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺷﻨﻮﻧﺪ که ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﻄﻬﺮ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺑﺲ ﺩلﻧﻮﺍﺯ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:

✨ﻭ ﻋﻠﯿﮏ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﯾﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ✨

 

ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺑﺮﺧﯽ ﻋﻠﻤﺎء ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﻼﻡ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ

 

↫◄ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ #ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢﻣﺠﺎﺏ

ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ آﻗﺎ ﻧﺎﻣﻴﺪند

 

سال‌ها ﺑﻌﺪ ﻫﻢ که ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ

بہ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه‌ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻓﻌﻠﯽ بہ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻳﻨﮏ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺗﻞ ﺯﯾﻨﺒﯿﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺷﻮﺩ، ﻻﺟﺮﻡ دوﺑﺎﺭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ

 

↫◄ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺋﻤﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻦ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﯾﺪ

ﺍﺩﺏ ﻧﺴﺒﺖ بہ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ

‏#ﺯﻧﺪﻩ ﯾﺎ #متوفی ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﻴﺪ!

 

ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺨﯿﺮﯼ

      ﭘـﺪﺭ ﻭ ﻣـﺎﺩﺭﻣـﻮﻥ

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻗﯿﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ

ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﺩﯼ ﺭﻭﺣﺸﻮﻥ #ﺻﻠﻮﺍﺕ

 

?اَللهُـمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّـد وَ آل مُحَمَّـد?

              وَ عَجِّـــل فَرَجَهُــــم

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                     


موضوعات: لب تشنه, یاحسین(ع )
   پنجشنبه 6 شهریور 1399نظر دهید »

1 ... 4 5 6 ...7 ... 9 ...11 ...12 13 14 ... 49

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
موضوعات