​❥دِلْـــــدٰادِه❥:

°•|🌿🌹

#شهید_امنیت

#فرمانده

#شهید_مرتضی_ابراهیمی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

💢 #قصه_شهادت
🔺فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود…
 ◽️ #شهید_ابراهیمی می‌گفت باید مردم معترض بی‌گناه را از این صف جدا کرد، بدون سلاح، تأکید می‌کنم بدون سلاح بین جمع رفت.
◽️همین که می‌خواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصره‌اش می‌کنند، یک نفر تیر به پهلویش می‌زند. بعد چاقو به قلبش می‌زنند، وقتی خونین روی زمین می‌افتد و بی‌حال می‌شود یک نفر چاقو را توی سرش فرو می‌کند.
◽️آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار می‌کرد. فرماندهی که سربازِ سربازهایش بود. خودش جنوب شهری بود، شهریار زندگی می‌کرد. 
◽️زندگی ساده‌ای داشت، تغییرات قیمت و تورم را با پوست و گوشت و استخوان حس می‌کرد.
◽️اصلا آن روز به‌ خاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانه‌ترین شکل او را به #شهادت رساندند. می‌ترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آنها لو بروند، تنها بمانند.
#شهادتت_مبارک_فرمانده

    🆔


موضوعات: حکمت
   پنجشنبه 30 آبان 1398نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

↩️ چرا قبر حضرت اباالفضل علیه‌السلام

کوچک است!؟

 

در زمان مرحوم علامه بحرالعلوم قدس سره، قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام خراب شد

 

به علامه بحرالعلوم خبر دادند که قبر مقدس حضرت عباس علیه‌السلام دارد خراب می‌شود،

علامه بحرالعلوم دستور داد تا قبر شريف آن حضرت ترميم و تعمير شود

 

بنابراين قرار شد که در روز معينی مرحوم علامه به اتفاق استاد بنّا به سرداب مقدس بروند و قبر را تجديد بنا کنند

 

در روز مقرر مرحوم علامه همراه با استاد بنّا در سرداب و زيرزمين مطهر وارد شدند

معمار نگاهی به قبر و نگاهی به علامه کرد و گفت: آقا اجازه می‌فرمائید که سؤالی بکنم؟

علامه فرمود: بپرس؟

 

استاد بنّا گفت:

«ما تا حالا خوانده و شنيده بوديم که حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام اندامی موزون و رشيد و قدی بلند و چهار شانه داشته‌اند به گونه‌ای که وقتی سوار بر اسب می‌شده‌اند زانوهايشان در برابر گوش‌های اسب قرار می‌گرفته است!

 

پس بنابراين بايد قبر مقدس آن حضرت هم بزرگ و طولانی باشد! ولی من می‌بينم که صورت قبر ايشان کوچک است؟!»

 

آيا شنيده‌های من دروغ است؟

يا کوچکی قبر علت ديگری دارد؟!

 

علامه بحرالعلوم به جای جواب دادن

سر به ديوار گذاشتند و سخت گريه کردند

گريه طولانی علامه معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت:

آقای من چرا گريان و اندوهناک شديد

و سرشک غم از ديدگان فرو می‌ريزيد؟!

مگر من چه گفتم؟ آيا از سؤالی که کردم

تأثر در شما ايجاد شده است؟

 

علامه فرمودند: استاد بنّا

پرسش تو دل مرا به درد آورد

چون شنيده‌های تو درست و صحيح است

اما من به ياد مصائب و دردهای وارد شده

بر عمويم عباس علیه‌السلام افتادم

 

آری حضرت عباس علیه‌السلام اندامی رشيد و قد و قامتی بلند داشتند ولی به قدری ضربت شمشير و تيرها و گرزها و نيزه‌ها بر بدن نازنين او وارد کردند که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشيد به قطعات خونين تبديل شد

 

آيا انتظار داری که بدن پاره پاره حضرت عباس علیه‌السلام که توسط امام سجاد علیه‌السلام جمع‌آوری و دفن شد

قبری بزرگتر از اين قبر داشته باشد؟

 

 

?کرامات العباسيه صفحه۷۸

به نقل از شخصيت

حضرت ابوالفضل علیه‌السلام صفحه۱۲۴

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                   


موضوعات: شعرشاعر, ساقی
   سه شنبه 25 شهریور 13992 نظر »

➯ @Arameeshbakhoda

 

صبـح امـروز کسی گفت بہ مـن

تـو چقـدر تنهـایی

 

گفتمـش در پاسـخ

تـو چقـدر حساسی

تـن مـن گـر تنهـاست

دل مـن با دل‌هاسـت

 

دوستـانی دارم

بهتـر از بـرگ درخـت

که دعـایم گویند و دعـاشان گویم

یـادشان در دل مـن

قلبشان منـزل مـن

 

صافى آب

مرا يـاد تـو انداخت رفيـق

تـو دلـت سبـز

لبـت سـرخ

چـراغت روشـن

چـرخ روزيت هميشـه چرخـان

نفسـت داغ

تنـت گـرم

دعـايت بـا مـن

 

 #سهـراب‌سپهـری


موضوعات: سایه بان, شعرشاعر
   سه شنبه 25 شهریور 1399نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

??امام سجاد علیه‌السلام: 

 

مردى با خانواده خود سوار كشتى شد و در دریا به حركت درآمد، كشتى شكست و از سرنشینان آن جز همسر آن مرد كسى نجات نیافت

 

زن بر تخته پاره‌اى قرار گرفت و موج دریا

او را به یكى از جزیره‌هاى میان آب برد

 

در آن جزیره مرد راهزنى زندگى مى‌كرد كه هر عمل حرامى را مرتكب شده بود و به هر فعل قبیحى دامن آلوده داشت

ناگهان آن زن را بالاى سر خود دید

به او گفت: آدمیزادى یا پرى؟

زن گفت: آدمم

 

دیگر سخنى نگفت برخاست و قصد كرد

که عمل حرامی را با زن انجام دهد!

زن به خود لرزید

راهزن سبب را پرسید

زن با دست اشاره كرد از خدا مى‌ترسم

 

راهزن گفت:

تاكنون چنین عملى مرتكب شده‌اى؟

زن پاسخ داد به عزّتش سوگند نه

 

مرد راهزن گفت:

با اینكه تو مرتكب چنین خلافى نشده‌اى

از خدا مى‌ترسى! درحالیكه من این كار را

به زور به تو تحمیل مى‌كنم

به خدا قسم من براى ترس از حق

سزاوارتر از توام!

 

راهزن پس از این جرقه بیدار كننده برخاست و در حالیكه همتى به جز توبه نداشت به نزد خاندان خود روان شد

 

در راه به عابدی برخورد و به عنوان رفیق راه با او همراه گشت، آفتاب هر دوى آنان را آزار داد

 

عابد به راهزن جوان گفت:

دعا كن تا خدا به وسیله ابرى بر ما سایه افكند، وگرنه آفتاب هر دوى ما را از پاى خواهد انداخت!

 

جوان گفت: من در پیشگاه خدا براى خود حسنه‌اى نمى‌بینم تا جرأت كرده از حضرتش طلب عنایت كنیم

 

عابد گفت:

پس من دعا مى‌كنم تو آمین بگو

جوان پذیرفت

عابد دعا كرد جوان آمین گفت

 

ابرى بر آنان سایه انداخت در سایه آن بسیارى از راه را رفتند تا به جایى رسیدند كه باید از هم جدا مى‌شدند به ناگاه ابر بالاى سر جوان به حركت آمد

 

عابد گفت: تو از من بهترى

زیرا دعا به خاطر تو به اجابت رسید

داستانت را به من بگو

 

جوان برخورد خود را با آن زن تعریف کرد

 

عابد به او گفت:

بخاطر ترسى كه از خدا به دل راه دادى

تمام گناهانت بخشیده شد، باید بنگرى كه

در آینده نسبت به خداوند چگونه خواهى بود

 

 

?عرفان اسلامی، شرح جامع

مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، جلد۱

شیخ حسین انصاریان

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                     

   دوشنبه 24 شهریور 1399نظر دهید »

*گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و گفت : تمام اشعار حافظ را خوانده و فهمیده‌ام اما معنای این بیت را نفهمیده‌ام که در غزلی گفته است :* 

 

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

 

?اگر این بلبل خوش بوده ، پس چرا ناله‌های زار داشته؟!

 

❕شعرا و ادبای فراوانی آمدند و هر کس از ظن خود توضیحاتی داد ، اما پاسخ هیچ یک شاه را راضی نکرد. 

 

?بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «#وصال #شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.

 

❕نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا -که روح حروف و کلمات است- میکند و غزلی بر همان وزن و قافیه می‌سراید و در میابد که عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛ چرا که بلبلی به ابجد می‌شود 74 ، برگ 222 ، گلی 60 ، جمع اینها: 356)  همچنین : علی هم به ابجد 110، حسن 117 ، حسین 128، جمع 356 به عبارتی حافظ خواسته به استعاره در آن زمانی که شیعه در خفا بوده این حقیقت را بیان کند)

 

? لذا وصال شیرازی که عزادار فرزند خود نیز بوده است پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند : 

 

?صاحبا در حالتی کین بنده را غم یار داشت

یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت

?در خصوص شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن

بلبلی برگ گلی خوشرنک در منقار داشت

?فکرها بسیارکردم هیچ مفهومم نشد

چونکه شعرش در میان راز نهان بسیار داشت

?نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی

تا ببینم این صدف چندين گوهر در بار داشت

?بلبلی برگ گلی شد سیصد و پنجاه و شش

با علی و با حسین و با حسن معیار داشت

?بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل

دائما آه و فغان و ناله بسیار داشت

?برگ گل سبز است دارد آن نشانی از حسن

چون که در وقت شهادت سبزی رخسار داشت

?رنگ گل سرخ است دارد او نشانی از حسین

چون که هنگام شهادت عارضی گلنار داشت

?روز عاشورا حسین بن علی در کربلا 

اصغر زار و ضعیف خویش در منقار داشت

   دوشنبه 24 شهریور 1399نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

طرفدار امام حسین علیه‌السلام

یا طرفدار صدام حسین

 

پیرمرد عراقی تعریف می‌کرد:

در جریان انتفاضه شیعیان عراق در سال 1991 میلادی عده‌ای از ماها را در کربلا دستگیر کردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه‌ای از ریگ پیاده کردند

 

کامل حسین، داماد صدام و مأمور حمله به حرم امام حسین علیه‌السلام در آنجا بود

همه را روی ریگ‌ها نشاندند

 

کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:

شماها طرفدار امام حسین علیه‌السلام هستی یا طرفدار صدام حسین؟؟؟

 

کسی جواب نداد!

 

بار دوم گفت: هر کس طرفدار امام حسین علیه‌السلام است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند

 

کسی بلند نشد!

 

ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت:

من طرفدار امام حسین علیه‌السلام هستم

 

کامل حسین گفت: برو آنجا بایست

او رفت در مقابل همه ایستاد

 

بار دیگر کامل حسین گفت:

هر کس طرفدار امام حسین علیه‌السلام است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود

 

کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند

 

بار دیگر رو کرد به ما و گفت: طرفدار امام حسین هستی یا طرفدار صدام حسین

 

جوانی دیگر بلند شد و گفت:

من طرفدار امام حسین علیه‌السلام هستم

کامل حسین او را نیز به شهادت رساند

و بعد از آن هر چه گفت: کدام یک از شماها طرفدار امام حسین علیه‌السلام هستید

کسی جواب نداد!

 

لذا ما را به شهر آوردند و آزاد کردند

شب در خواب، امام حسین علیه‌السلام را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند

 

حضرت فرمودند: کنار شهداء دفنش کنید

او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود: او را در ضریح دفن کنید

 

برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین علیه‌السلام میان این دو شهید تفاوت قائل شدند!

 

لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم

حضرت فرمودند: جوان اولی نمی‌دانست سرنوشتش چه می‌شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد

لذا جزء شهداء دفن شد

 

ولی جوان دومی با اینکه دید آن یکی به شهادت رسیده ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد

گفتم: در ضریح دفنش نمایند

 

 

《صَلَّی اللهُ عَلَیک یا اَباعَبدالله》

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                    


موضوعات: بهشت, درود
   یکشنبه 23 شهریور 1399نظر دهید »

1 2 3 ...4 ... 6 ...8 ...9 10 11 12 ... 49

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
موضوعات