​❥دِلْـــــدٰادِه❥:

°•|🌿🌹

#شهید_امنیت

#فرمانده

#شهید_مرتضی_ابراهیمی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

💢 #قصه_شهادت
🔺فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود…
 ◽️ #شهید_ابراهیمی می‌گفت باید مردم معترض بی‌گناه را از این صف جدا کرد، بدون سلاح، تأکید می‌کنم بدون سلاح بین جمع رفت.
◽️همین که می‌خواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصره‌اش می‌کنند، یک نفر تیر به پهلویش می‌زند. بعد چاقو به قلبش می‌زنند، وقتی خونین روی زمین می‌افتد و بی‌حال می‌شود یک نفر چاقو را توی سرش فرو می‌کند.
◽️آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار می‌کرد. فرماندهی که سربازِ سربازهایش بود. خودش جنوب شهری بود، شهریار زندگی می‌کرد. 
◽️زندگی ساده‌ای داشت، تغییرات قیمت و تورم را با پوست و گوشت و استخوان حس می‌کرد.
◽️اصلا آن روز به‌ خاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانه‌ترین شکل او را به #شهادت رساندند. می‌ترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آنها لو بروند، تنها بمانند.
#شهادتت_مبارک_فرمانده

    🆔


موضوعات: حکمت
   پنجشنبه 30 آبان 1398نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

مرحوم حاج شيخ رمضان على قوچانى از علماى معروف و ائمه جماعت، موصوف به زهد و ورع و تقواى مسجد گوهرشاد بودند

 

ايشان بيمار و مشرف به مرگ شدند و اقوام و ارحام و دوستان آمده بودن كه او را تشييع كنند،

ناگهان مشاهده كردند كه ايشان حركت كرده و بار ديگر چشم به جهان گشود و با صداى ضعيف همه را دور خود فراخوانده و گفت:

بيائيد برايتان روضه بخوانم!

همه تعجب كردند چون ايشان منبرى و روضه‌خوان نبودند!

 

فرمودند: الان صحراى محشر را ديدم و هاتف به صداى بلند اعلام كرد كه حاج شيخ رمضان على قوچانى اهل بهشت است به سوى بهشت برود

 

پس من درى ديدم به سوى بهشت باز است و جماعتى بسيار در صف طولانى ايستاده كه به نوبت بروند

گفتند اين صف علما می‌باشد

 

من در اواخر صف بودم تا نوبت به من برسد هلاک می‌شوم به عقب نگاه كردم و در ديگرى را ديدم به سوى بهشت باز است ولى اين در خلوت است

 

با خود گفتم: من كه اهل بهشتم

از اين در نشد از آن در می‌روم

پس به سوى آن در آمدم نزدیک شدم، ديدم دربان جلوى من را گرفت و گفت: نمی‌شود!

اين در مخصوص اهل منبر و روضه‌خوان‌های حضرت حسين علیه‌السلام است

تو كه روضه‌خوان نيستى!

 

پس متحير بودم، ديدم حاج ميرزا عربى خوان، معروف به ناظم، سوار اسب از بهشت بيرون آمد رفتم جلو سلام كردم گفتم:

من را کمک كن و به بهشت ببر

 

گفت: نمی‌توانم چون اين در مخصوص روضه‌خوان هاست

اصرار كردم گفت: یک راه دارد من از اسب پياده می‌شوم و می‌نشينم و تو روضه بخوان و من مستمع می‌شوم و شايد بتوان به اين وسيله تو را ببرم

آنگاه پياده شد و نشست و من براى او روضه خواندم پس براى شما هم روضه می‌خوانم

سپس بعد از چند كلمه روضه خواندن از دنيا رفت.

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                     


موضوعات: مردخدا, بهشت
   شنبه 22 شهریور 1399نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

??حضرت آیت الله بروجردی می‌فرمودند:

 

در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مأیوس شدند

 

تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دسته‌جات عزاداری به منزل ما می‌آمدند نشسته بودم اشک می‌ریختم

 

درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود

در همان حال گویا به من الهام شد از آن گِل‌هایی که به سر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم

مقداری گِل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم

 

فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه به کلی کسالت آن رفع شد

 

بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم

 

در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی‌شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می‌گفتند:

به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.

 

 

?مردان علم در میدان عمل، جلد۱

 

 

─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                     


موضوعات: مشکی پوش, مردخدا
   چهارشنبه 19 شهریور 1399نظر دهید »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

وقتی که خیلی بچه‌تر از الان بودم

یکی از رفقا داستان این نوکر با اخلاص

اباعبدالله علیه‌السلام رو برام تعریف کرد

و از همون موقع شیفته این مرد شدم

 

حاج تقی شریعت از همون دوران جوانیش

عهد کرده بود تا آخر عمرش برای سیدالشهداء‌ پیراهن مشکی بپوشه

 

چند سال بعد میره مکه برای حج و طواف خانه خدا، همه مردم با لباس‌های احرام و یکدست سفیدپوش آمده بودند دور کعبه طواف کنند

 

یه وقت شرطه‌ها دیدن یه نفر با پیراهن مشکی لای جمعیت داره دور خونه خدا طواف می‌کنه و حسین حسین میگه

 

شرطه‌ها آمدن که بندازنش بیرون یهو درگیری پیش میاد و شرطه‌ها حاج تقی رو می‌زنند و حاج تقی از فرط کتک خوردن بیهوش میشه

 

حاج تقی رو میبرن بیمارستان وقتی که به هوش میاد می‌بینه لباسشو از تنش درآوردن و دور انداختن و لباس بیمارستان تنش کردن

 

این صحنه رو که می‌بینه شروع می‌کنه به داد و بیداد و بیمارستانو میذاره روی سرش که لباس مشکی منو چرا دور انداختید و می‌شینه کلی گریه می‌کنه و از هوش میره

 

توی عالم رؤیا حبیب ابن مظاهر میاد عیادته حاج تقی و می‌فرماید: حاج تقی پاشو اربابت سیدالشهداء علیه‌السلام دارن تشریف میارن به عیادتت

 

حاج تقی میگه من با همه قهرم

و دیگه کاری به کسی ندارم

این بار خود سیدالشهداء علیه‌السلام وارد شدن و فرمودن آقاتقی پاشو اومدم عیادتت

 

حاج تقی با بغض و گریه رو به سیدالشهداء علیه‌السلام می‌کنه و با زبون آذری عرض می‌کنه:

“باشوآ دولانیم آقاجان”

 

ولی من با شما قهرم مگه من با شما عهد نبسته بودم تا آخر عمر از غم شما پیراهن سیاه بپوشم پس چرا اجازه دادین پیراهنمو از تنم در بیارن و دور بندازن؟!

 

سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: آقاتقی این پیراهن مشکی که تا الان تنت بود رو خودت دوخته بودی

بیا این پیراهن مشکی‌ای رو که مادرم با دست شکستش برات دوخته رو ازم بگیر و اینو تنت کن

 

حاج تقی تا آخر عمرش اون پیراهن مشکی رو که حضرت علیه‌السلام بهشون عطا کرده بودن رو توی حسینیه‌شون نگهداشت

و وقتی که خواستن خاکش کنن با پیراهن مشکیش دفنش کردن و کفنش هم بوریا بود

 

آقا جان بمیرم برات به نوکرات پیراهن هدیه میدی ولی خودت بی‌کفن و بی‌پیراهنی??

 

 

‌─┅─═इई???ईइ═─┅─

 

                     


موضوعات: درود, مشکی پوش
   سه شنبه 18 شهریور 13991 نظر »

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـــڪ ✰✵✿‍

         ↯‌ داســــتــان مـعـنـــوی ↯

 

 

┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄

 

در قدیم یک فردی بود در همدان

به نام #اصغـرآواره

 

اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسی‌ها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرمی می‌کرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را می‌شناختند و چون کسی را نداشت و بی‌کس بود بهش می‌گفتند اصغر آواره!

 

انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود می‌رفت در اتوبوس برای مردم می‌زد و می‌خواند و شب‌ها می‌رفت در بهزیستی می‌خوابید

 

تا اینجای داستان را داشته باشید!

 

در آن زمان یک فرد متدین و مؤمن در همدان به نام آیت الله نجفی از دنیا می‌رود و وصیت کرده بود اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند

 

خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر آمدند برای تشیبع جنازه در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت

 

حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج ملاعلی همدانی فاتحه‌ای بخوانم و برگردم

 

وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسال‌خانه می‌بردند!

 

کنجکاو شد و به سمت آنها رفت

پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه

در حال تدفین آن هستید؟

یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است

تا اسم او را شنید فریادی از سر تأسف زد

و گریست

مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد این طور ناله کردید؟!

 

حاجی گفت: مردم این فرد را می‌شناسید؟ 

همه گفتند: نه! مگه کیه این؟

حاجی گفت: این همون اصغر آواره است

مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود

شما از کجا می‌شناسیدش؟!

و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی

 

گفت: سال‌ها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمان‌ها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر می‌رفت، سوار اتوبوس که شدم دیدم

وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد

ترسیدم و گفتم: یا امام حسین اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین می‌رود

 

اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمی‌ذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید

چه کنم؟!

خلاصه از خجالت سرم را به پائین انداختم

 

اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟

گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها موسیقی ننواختم

 

خلاصه حرمت نگه داشت و رفت

اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین علیه‌السلام برات جبران کنه

حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه‌ای بشود برای این امر

 

خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام داد و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند

 

 

این نمکدان حسین جنس عجیبی دارد

هر چقدر می‌شکنیم باز نمک می‌ریزد

 

         یـــاحـسـیـــ?ــــن

 

 

‌─┅─═इई???ईइ═─┅─

☑️ 

                  


موضوعات: خاصه, درود
   دوشنبه 17 شهریور 1399نظر دهید »

▪️وقوع جمعه سياه و كشتار بي‏رحمانه مردم در ميدان شهداي تهران (1357 ش)

 

➖در اولين ساعات جمعه، 17 شهريور سال 1357، ارتشبد اويسي، فرماندار نظامي تهران، از راديوي تهران و حومه، حكومت نظامي را اعلام كرد. مردم كه از حكومت نظامي اطلاع نداشتند، پيش از ساعت شش صبح براي چهارمين روز متوالي، از خانه‏ها بيرون آمده و سيل‏آسا، روي به خيابان‏ها آوردند. 

 

➖مركز تجمع آنان، ميدان ژاله (شهداي كنوني) بود. همين كه مردم به خيابان‏ها رسيدند، ناگهان با ديدن تانك‏ها و زره‏پوش‏هاي نظامي و مأموران مسلسل به دستِ حكومت نظامي غافلگير شدند. 

 

➖مأموران مسلح، پس از چند بار اخطار، از زمين و هوا، جمعيت را ناجوانمردانه هدف رگبار مسلسل قرار دادند. در اطراف ميدان، جنازه شهيداني بود كه در صحنه نبرد نابرابر، همچنان باقي مانده و خون‏هايي كه هر گوشه‏اي از ميدان را گلگون كرده بود. 

 

➖در آن روز مزدوران رژيم شاه حتي كساني را كه به خانه‏هاي ديگران پناه مي‏بردند تعقيب كرده و به شهادت مي‏رساندند. رژيم پهلوي، تعداد كل شهداي اين روز را 58 نفر و اين تجمع را نقشه خارجي اعلام كرد. هر چند شمار دقيق قربانيان اين حادثه، هيچ گاه مشخص نگرديد ولي آن چه قطعي است، اين رقم از چهار هزار نفر افزون بود. از آن روز، هفدهم شهريور 1357، به جمعه خونين تهران معروف گرديد.

 

?کانال رسمی مرکزمدیریت حوزه‌های علمیه


موضوعات: انتظار, خاصه
   دوشنبه 17 شهریور 1399نظر دهید »

1 2 3 4 ...5 ... 7 ...9 ...10 11 12 ... 49

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
موضوعات