❥دِلْـــــدٰادِه❥:
°•|🌿🌹
#شهید_امنیت
#فرمانده
#شهید_مرتضی_ابراهیمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #قصه_شهادت
🔺فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود…
◽️ #شهید_ابراهیمی میگفت باید مردم معترض بیگناه را از این صف جدا کرد، بدون سلاح، تأکید میکنم بدون سلاح بین جمع رفت.
◽️همین که میخواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصرهاش میکنند، یک نفر تیر به پهلویش میزند. بعد چاقو به قلبش میزنند، وقتی خونین روی زمین میافتد و بیحال میشود یک نفر چاقو را توی سرش فرو میکند.
◽️آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار میکرد. فرماندهی که سربازِ سربازهایش بود. خودش جنوب شهری بود، شهریار زندگی میکرد.
◽️زندگی سادهای داشت، تغییرات قیمت و تورم را با پوست و گوشت و استخوان حس میکرد.
◽️اصلا آن روز به خاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانهترین شکل او را به #شهادت رساندند. میترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آنها لو بروند، تنها بمانند.
#شهادتت_مبارک_فرمانده
╭
🆔
مناظره امام صادق علیه السلام با شخص مُنکر خدا در باره قدرت خدا
هشام بن حَكم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق (علیه السلام) بود، روزی یكی از منكران خدا به نام «عبدالله دَیصانی» با هشام ملاقات كرد و پرسید:
آیا تو خدا داری؟
هشام: آری
عبدالله: آیا خدای تو قادر است؟
هشام: آری، هم توانا است و هم بر همه چیز مسلّط است.
عبدالله: آیا خدای تو میتواند همه دنیا را در میان تخم مرغ بگنجاند، بیآنكه دنیا كوچك شود، و درون تخممرغ، وسیع گردد؟
هشام: برای پاسخ به این سؤال به من مهلت بده
عبدالله: یك سال به تو مهلت میدهم.
هشام، سوار شد و به حضور امام صادق (علیه السلام) رسید، و عرض كرد: «ای فرزند رسول خدا، عبدالله دَیصانی نزد من آمد و سؤالی از من كرد كه برای پاسخ به آن، تكیهگاهی جز خدا و شما كسی نیست».
امام: او چه سؤالی كرد؟
هشام: او گفت، آیا خدا قدرت دارد كه دنیا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بیآنكه دنیا را كوچك كند و تخم مرغ را بزرگ نماید؟
امام: ای هشام! تو دارای چند حسّ هستی؟
هشام: داری پنج حسّ هستم (بینائی، چشائی، شنوائی، بویائی و بساوائی (لامسه)
امام: كدام یك از این پنج حسّ، كوچكتر است؟
هشام: حسّ بینائی.
امام: اندازه وسیله بینائی (عدسی چشم) چقدر است؟
هشام: به اندازه یك عدس، یا كوچكتر از آن است.
امام: ای هشام! جلو و بالای سرت را نگاه كن، به من بگو چه میبینی؟
هشام نگاه كرد و گفت: «آسمان، زمین، خانهها، كاخها، بیابانها، كوهها و نهرها را مینگرم».
امام: خدائی كه قادر است همه آنچه را با آنهمه وسعت كه میبینی، در میان عدسی چشم تو قرار دهد، میتواند همه جهان را در درون تخممرغ قرار دهد، بیآنكه جهان كوچك گردد و تخم مرغ بزرگ شود. در این هنگام، هشام خم شد و دست و پای امام صادق (علیه السلام) را بوسید، و گفت: «ای پسر رسول خدا! همین پاسخ برای من بس است».
هشام به خانه خود بازگشت، فردای آن روز عبدالله نزد هشام آمد و گفت: من برای عرض سلام آمدهام نه برای گرفتن جواب آن سؤال.
هشام گفت: اگر جواب آن سؤال را میخواهی، این است جواب آن (سپس جواب امام را برای او بیان كرد)
عبدالله دیصانی (تصمیم گرفت شخصاً به حضور امام صادق (علیه السلام) برسد و سؤالاتی را مطرح كند) به خانه امام صادق (علیه السلام) رهسپار شد و اجازه ورود طلبید، به او اجازه داده شد، او به محضر آن حضرت رسید و نشست و گفت:
«ای جعفر بن محمّد! مرا به معبودم راهنمائی كن.
امام اشاره به جایی كردند و فرمودند: در آنجا بنشین.
عبدالله نشست، در همین هنگام، یكی از كودكان امام كه تخم مرغی در دست داشت، و با آن بازی میكرد، به آنجا آمد، امام به كودك فرمود: «آن تخم مرغ را به من بده» كودك، تخم مرغ را به امام داد.
امام، آن را بهدست گرفت و به عبدالله رو كرد و فرمود: «ای دَیصانی! این تخم را نگاه كن كه سنگری پوشیده است، دارای:
1ـ پوست كلفتی است.
2ـ زیر پوست كلفت، پوست نازكی قرار داد.
3ـ زیر آن پوست نازك، (مانند) نقرهای است روان (سفیده)
4ـ سپس طلائی است آب شده (زرده) كه نه طلای آب شده با آن نقره روان بیامیزد، و نه آن نقره روان با آن طلای روان مخلوط گردد، و به همین وضع باقی است، نه سامان دهندهای از میان آن بیرون آمده كه بگویید: من آن را آنگونه ساختهام، و نه تباه كنندهای از بیرون به درونش رفته، كه بگوید من آن را تباه ساختم، و روشن نیست كه برای تولید فرزند نر، درست شده یا برای تولید فرزند ماده، ناگاه پس از مدّتی شكافته میشود و پرندهای مانند طاووس رنگارنگ، از آن بیرون میآید، آیا به نظر تو چنین تشكیلات (ظریفی) دارای تدبیر كنندهای نیست؟
عبدالله دیصانی در برابر این سؤال، مدّتی سر به زیر افكند، سپس (در حالی كه نور ایمان بر قلبش تابیده بود)سر بلند كرد و گفت: «گواهی میدهم كه معبودی جز خدای یكتا نیست و او یكتا و بیهمتا است، و گواهی میدهم كه محمّد (صلی الله علیه وآله) بنده و رسول خدا است، و تو امام و حجّت از طرف خدا بر مردم هستی، ومن از عقیده باطل و كرده خود توبه كردم و پشیمان هستم».
___________
منبع :
ـ اصول كافی، جلد 1، ص 79 و 80.
تسلیت بمناسبت شهادت امام صادق علیه السلام. 🖤
#سلام_امام_زمانم
#مهدے_جان
من پرستوی مهاجر توام…
هرجا بروی دنبال راهت می آیم…
امروز صبح باز هوس دیار تو را کرده ام….
هرجا که هستی خدا سلامت نگه ات دارد..
یک سری هم به دل ما بزن ای از پدر مهربان تر…
سلام آرام دل تنگی هایم
————————–
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
♥️رزق چیست؟
💚رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
💛زمانی که خواب هستی و ناگهان،
به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی؛
این بیداری،رزق است،چون بعضیها بیدار نمیشوند.
🧡زمانی که با مشکلی روبرو میشوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر،رزق است.
❤️زمانی که در خانه لیوانی آب، به دست پدر یا مادرت میدهی این فرصت نیکی کردن،رزق است.
💙یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش، این یادآوری؛ رزق است.
💜یا حتی گاهی اتفاق می افتد که در #نماز حواست به گفته هایت نباشد؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است.
🌹زندگیتون پُر رزق…
@darshainabazqoran
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
ــ🌙
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
در زمان قدیم مردی ازدواج کرد
در روز اول ازدواج، جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر دور هم جمع شدند.
مرد سهم بیشتری از غذا را با احترام خاص به همسرش داد و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا داد، بدون هیچ احترامی!!
در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت وقتی این صحنه را دید
درخواست طلاق کرد و گفت:
شخصیت اصیل در ذات هست و نمیخواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم!
متأسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح میدهند، فکر میکنند بر مادر شوهر پیروز شدهاند!
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و مدتی بعد با همسری که به مادر خودش احترام میگذاشت ازدواج کرد
و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد
یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند
و به مادرشان بسیار احترام میگذاشتند
در مسیر به کاروانی برخوردند
پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه میرفت و هیچ کس به او اعتنایی نمیکرد!
مادر به فرزندانش گفت:
آن پیرمرد را بیاورید، وقتی او را آوردند
مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت:
چرا هیچکس به تو اعتنا و کمکی نمیکند؟!
آنها کی هستند؟!
گفت: فرزندانم هستند
گفت: من را میشناسی؟
پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلاً گفتم که اصالت در ذات هست
همانگونه که میکاری درو خواهی کرد
به فرزندان من نگاه کن!
چقدر به من احترام میگذارند
حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن
چون تو به مادرت اهانت کردی
این جزای کارهای خودت هست!
زن با تدبیر به فرزندانش گفت:
کمکش کنید برای خدا
✍ بدانیم فرزندانمان همان گونه با ما رفتار خواهند کرد که ما با پدر و مادر خود رفتار میکنیم…
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
☑️
❗️عمر طلا نیست، بهتر از طلاست
آیت الله مظاهری:
بسياری از مردم #عمر خويش را هدر میدهند و شقاوتمند میشوند. هنگامی که به جهنّم میافتند، درمیيابند که چه بهرهای میتوانستهاند از عمر خويش ببرند و نبردهاند، از اينرو ناله و فرياد آنان بلند میشود و افسوس میخورند.
📖 #قرآن کريم میفرمايد:
و هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصير
(سوره مبارکه فاطر آیه۳۷)
گنهکاران در دوزخ فریاد میزنند پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام میدادیم!
✔️در پاسخ به آنان گفته میشود:
👈آیا بدان اندازه به شما عمر ندادیم که در آن هر کس بخواهد بیدار و هوشیار شود، کافی و بسنده باشد؟
👈و آیا انذارکننده و بیمدهندهای به سراغ شما نیامد؟!
👈اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست!
🔥در جهنّم میسوزند و التماس میکنند که به دنيا بازگردانده شوند ولی التماس آنان ديگر نتيجهای ندارد و ياوری پيدا نمیکنند.
✅ اگر برای ضرورت استفاده از عمر، فقط همين يک آيه را داشتيم، بس بود که بگوييم #عمر بسيار ارزشمند است.
⚡️ ارزش و منزلت عمر، به هيچ چيز ديگری قابل مقايسه نيست. حتی اينکه مشهور است میگويند «عمر طلا است»، جسارت به #عمر است و از ارزش عمر میکاهد.
به #کانال_فضای_معنوی_بپیوندید.👇👇👇
Join🔜 @manavi2🙏
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
<< 1 ... 10 11 12 ...13 ...14 15 16 ...17 ...18 19 20 ... 49 >>